Saturday, July 21, 2007

گزارش ما



خب سلام به همه
من حال و روز بسیار بدی رو پشت سر گذاشتم ولی خدا رو شکر زنده ام . قضیه این بود که دو شنبه شب دچار یک سر گیجه بسیار بدی شدم و با خودم گفتم اگه زود بخوابم درست میشه . زود خوابیدم اما صبح با همون سر گیجه بلند شدم . رفتم یک داروخانه بهم یک قرص پیشنهاد کرد و گفت این خوبه اما باعث خواب آلودگی میشه برای همین هم من فقط نصف اون قرص رو خوردم و رفتم سر کار . هیچ اثری نکرد و حالم به همون وضع موند . رئیسم گفت پاشو برو خونه حالت بده و چون واقعا درست نمیتونستم کاری بکنم برگشتم خونه و منتظر شدم تا امین بیاد و بچه ها رو سپردم بهش و رفتم بیمارستان . چشمتون روز بد نبینه اینجا بیمارستان رفتن همان و معطل شدن اساسی همان . فکر کنم 4 ساعت بیمارستان موندم . انواع نمونه ها رو برای آزمایش گرفتند ، نوار قلب گرفتند و یک معاینه مفصل مغزی ( به نظرم ) کردند و آخرش دکتره گفت هیچ مشکلی نمیبینم به احتمال زیاد به خاطر مسافرتت و تغییر ساعت خوابت این طور شده و یک دارو برام نوشت که این رو بخور اما دیگه خیلی دیر شده بود و داروخانه ها تعطیل بودند و من هم تنها بودم و بدون ماشین دیگه نمیخواستم برم دنبال داروخانه شبانه روزی بگردم برای همین یک راست اومدم خونه و از همون قرص صبح یک دونه کامل خوردم و خوابیدم و خدا رو شکر صبح که پاشدم سرگیجه برطرف شده بود . اما توی همین مدت کوتاه بهم خیلی سخت گذشت .اصل قضیه این بود که من رفتم ایران و توی اون 12 روزی که ایران بودم شاید دو شب خوابم درست بود و بقیه شبها یا دیر خوابم میبرد یا زود میخوابیدم و نصفه شب بیدار میشدم . بعد تا اومد تنظیم بشه برگشتم و بازم ساعتم به هم خورد و دیگه خیلی بهم فشار اومد .

به طرز عجیبی کمپ تابستونی شادمهر کنسل شد . قضیه رو خیلی وقت پیش بهمون خبر دادند و گفتند منتقلش میکنیم فلان کمپ . ما دیدیم توی کمپ جدید برای آرتا برنامه ای وجود نداره . گفتیم ما میخواهیم جایی باشه که دوتائیشون با هم باشن . این قضیه کش پیدا کرد تا از مسافرت اومدیم و دیدیم هیچ خبری نیست . شاید اولین باری بود که توی این مملکت کارمون به خنس میخورد . از اون طرف قبل از ایران رفتن توی بورد خونه مون آگهی استخدام
baby sitter
داده بودیم . نمیدونم به فارسی چی میشه گفت آخه دیگه بچه ها توی سنی نیستن که بشه گفت پرستار دارن . خلاصه یک مادر و دختر ایرانی داوطلب شدند . دختره کلاس 10 هست و دوست داشت برای تابستون کار کنه . مادره هم گفت من ساپورتش میکنم مخصوصا اگه بخواهیم بچه ها رو ببریم بیرون ( که من گفتم نمیخوام دخترت تنها بچه ها رو بیرون ببره ) خلاصه کمپ هم که تعطیل شد و ما دست به دامن اینا شدیم . کارشون رو شروع کردند . دختره که اسمش بیتا است خیلی بچه دوسته و حسابی با بچه ها اخت شده جوری که بعد از دو سه روز وقتی من میرسیدم آرتا لب و لوچه اش آویزون میشد که نمیخوام بیتا جون بره . حالا نمیدونم برای هفته های بعد چکار کنم . ممکنه تمام تابستون بگم اینا از بچه ها نگهداری کنن . یک پسر حدود 12 ساله هم داره و بعضی اوقات که همه با هم پارک میرن خیلی بهشون خوش میگذره . البته اگه تمام وقت بخوان ازشون نگهداری کنن برای ما هزینه زیادی میشه اما چون موقته و فقط برای تابستونه مشکلی نیست .

کارم هم خوبه و ملالی نیست جز اینکه بعضی اوقات حس میکنم زیاد ازم انتظار دارن و حسابی به خودم فشار میارم تا کم نیارم . البته در کل این قضیه خوبه . بهتر از اینه که روی آدم حساب نکنن . خوشبختانه یک همکار ایرانی دارم که توی گروه خودمونه و حسابی کمکم میکنه تا بتونم کارم رو درست انجام بدم . اون توی ین شرکت 6 ماه بیشتر از من سابقه داره و به روال کارها واردتره . هفته دیگه هم مهمونی باربیکیوی شرکت هست و من حسابی هیجان زده ام .

حرف زدن آرتا توی این یک ماهه که ایران بودند خیلی فرق کرده و الان جمله های بلند و درست میسازه . واقع فکر میکنم سالی یک بار ایران رفتن برای اونها لازم تر از ما باشه .

فعلا همین

10 comments:

Anonymous said...

سلام مهسا جون. خدا رو شکر که الان بهتری.
راستی سایت پرشین بلاگ دات کام به پرشین بلاگ دات آی آر تغییر پیدا کرد.

Anonymous said...

salam ..mahsa jan ,resida be kheir..shoma emaile nadari? merci...

Anonymous said...

neveshte hat ghashange..khoshhal misham bishtar bahat ashena besham..be zoodi mibinamet

Anonymous said...

salam ,mahsa joon.webet bishtare oghat baz nemishe?? bishtar baramoon az zendegi dar canada benevis..az hame chi...kheili delam mikhad biam unja..bayad agahi ezdevaj bedam ..in behtarin rahe..astaghferolla..az tarafe anita

Anonymous said...

mishe begi charkhe khayati ro che gheymati kharidi...az koja?merci

Anonymous said...

ولي فكر ميكنم ايران رفتن به اين همه دردسر مي ارزيده، نه؟

Anonymous said...

فارسی blogspot که خوب کار میکنه، چه مشکلی باهاش داری؟

خانم میم said...

من چرخ خیاطی رو از وال مارت خریدم که برای خرید وسایل برقی و وسایل شوینده بهترین جاست و یک سینگر نسبتا ساده خریدم که مدلهای دوختش محدوده اما برای من کافیه و قیمت اصلیش 99 دلار بود که کلی مالیات و غیره بهش اضافه شده شاید حدود 120 دلار در اومد

خانم میم said...

مازیار جان بعضیها میگن صفحه بعضی اوقات باز نمیشه . خیلیها میگن نظرخواهیت باز نمیشه . بعدش هم اینکه اسمایلی نداره !!! شرمنده

خانم میم said...

مد عزیز نه تنها ایران رفتن به این همه مریضی می ارزید بلکه واقعا حالم گرفته است که چرا کم بودم . سال دیگه بیشتر میمونم