Sunday, July 29, 2007

یادداشت امروز



استخر پارتی و باربیکیو دعوت داشتیم . البته استخرش رو فقط بچه ها رفتن و چون عده شون هم به چهار نفر رسید حسابی بازی کردند و خوش گذشت . آخرش هم دختر تین ایجر صاحبخونه با دوستاش رفتن و حسابی شلوغ کردن . بد نبود به بچه ها خیلی خوش گذشت البته چون استخرش روباز بود و هوا هم زیاد گرم نبود حسابی یخ کردند .

یادم رفت بنویسم که توی هواپیما در سه تا از پروازهام هر صندلی یک مانیتور داشت و میشد فیلم مورد علاقه ات رو انتخاب کنی و ببینی . اولین فیلم هم ۳۰۰ بود . خیلی خواستم خودمو راضی کنم و اینجا که برای دیدن فیلم نباید پولی بدم بشینم و ببینمش (چون هیچ گونه کمک مالی به سازنده فیلم نمیخوام بشه ) اما بازم حوصله حرص خوردن نداشتم و ندیدمش برای هم اولین فیلمی که انتخاب کردم یک شب در مو-زه با بازی بن استیلر بود که خیییلی ازش خوشم اومد . این مال پروازم از اینجا به امستردام بود که اولش جون کندم بخوابم و نتونستم و بعد نشستم این فیلم رو دیدم . بعد توی فرودگاه یک محلهایی مخصوص خواب بود با از این صندلیها که روش تقریبا به حالت دراز کش میشه نشست و اونجا شاید یک تا دوساعت خوابیدم . توی پرواز بعدی هم دلم میخواست بخوابم که باز به دلیل فشردگی جا نتونستم و نشستم به دیدن فیلم Dre-am girls و به این نتیجه رسیدم که چون فیلم شیکاگو موزیکال بوده بعدش خواستن به هر بدبختی فیلم موزیکال بسازن مثل این و مولن رو-ژ و توی هر دوتاش گند زدند . برعکس خود فیلم شیکاگو که من واقعا ازش خوشم اومد . توی پرواز برگشت هم اولین هواپیما مونیتر اختصاصی داشت که گذاشتم ماری آنتو-انت رو دیدم و وقتی تموم شد قیافه ام اینجوری بود که خب چی ؟ و به این نتیجه رسیدم که چه خوبی بابای آدم فیلمساز باشه تا آدم بتونه مثل سوفیا کاپولا هر چیز بی سر و تهی رو بسازه .

از وقتی هم برگشتم فیلم ماسک رو دیدیم . حالا میگین ای ندید بدید این که مال شونصد سال پیشه . خب چیه تا حالا ندید بدید ندیدین ؟ خب ندیده بودمش و بچه ها انقدر کیف کردن که تاروزی که فیلم دستمون بود تقریبا یک روز در میون میگذاشتنش و میدیدنش . بعدش هم داوینچی کد رو دیدم و واقعا به تمام معنا کیف کردم و فهمیدم که سطح تحمل کلیسای مسیحیان بسیار بالاتر از مسلمونها است که دیگه یک همچین فیلمی رو هم یک نموره اعتراض میکنن و تموم میشه اما اگه یک همچین داستانهایی برای پیغمبر مسلمونها کسی در میاورد حداقل عقوبتش حکم اعدامش بود .

خب دیگه از محل کارم بگم . خوبه و خوبه و خوبه . روز به روز بهتر میشه و هر روز صبح با اینکه سختمه از خواب پاشم اما بعد از اینکه پامیشم دیگه با حس خوب و علاقه حاضر میشم میرم سر کار . یک همکار هندی الاصل کنار من هم که هر روز دو جمله فارسی از من یاد میگیره . اولش ما با هم توی یک گروه بودیم اما اونو منتقل کردند به یک گروه دیگه . روز مهمونی ما سه نفر که توی یک گروه هستیم خوستیم با هم عکس بگیریم اون هم اومد من هم گفتم تو برو بیرون یک عکس از گروه ما باشه ، خندید و نرفت هی من گفتم و اون خندید بعد دید که نه من دارم جدی میگم نه تنها نرفت بلکه با فارسی برگشت به من گفت : میزنم تو سرت ! اون یکی همکارم که ایرانی هست خیلی خوشش اومد که انقدر به جا از دانش فارسیش استفاده کرد

به زودی سه ماه کارم تموم میشه و این خیلی خوبه . یک سری تعطیلات رو حقوق میگیرم . بیمه دندونپزشکی و دارو برای هر چهارتامون شروع میشه و بیمه عمر و بازنشستگی برای خودم .

1 comment:

Anonymous said...

اون تیکه میزنم تو سرت هندیه خیلی با مزه بود البته باید یه اشاره به لنگه کفشت میکردی و میگفتی یه بار دیگه بگو !هر چند عمرا کفشت پاشنه دار باشه ! :)
ما حالمون خوبه .
گدا بازیه دیگه ! امروز بالاخره 2 تومن دادم یه کارت خریدم ! این خونه جدیده از مخابرات آنلاین نمیشه زورم میاد پول کار بدم !
یه کم گرفتار شدیم بابت این خونه ! اعصاب ماصاب نمونده ! بعدا ایمیل میزنم . بوس بوس هوارتا خونه جدیدت هم مبار برم ببینم چه شکلیه این خونه هه