Tuesday, May 8, 2007

معماری هفت



به علت بیکاری در دو روز گذشته نشستم و دارم آخرین مراحل تهیه پورتفولیوی آکادمیکم رو انجام میدم که بفرستم برای تائید مدرکم و از شر این یک مرحله راحت بشم . البته مسلما کار با این فرستادن تموم نمیشه اما از شر این مرحله راحت میشم .
رسیدم به آخرین پروژه ای که میخوام بفرستم و باید یک مقدار روش کار کنم تا آماده چاپ گرفتن بشه . یاد تحویل همین پروژه توی دانشگاه افتادم . اونهایی که معماری خوندن میدونن تحویل پروژه یعنی چی . در دقایق آخر همه چیز رو سر هم میکنی و ماکتت رو با آب دهن هم شده باشه باید به هم وصل کنی و نقشه ها رو جلد کنی و .... تا بری برای تحویل . این پروژه معماری 7 من بود . استادها گفته بودند باید به صورت شاسی تحویل داده بشه . من هم که حوصله بارکشی نداشتم رفتم به جای شاسی به تعداد کافی یونولیت خریدم که کارم رو بچسبونم روش . خب این هم یک جور شاسی هست اما از نوع سبکش . کارمون یک مجموعه بود توی بافت خیلی قدیمی شهر تبریز . یک مسجد و یک حوزه علمیه و یک قسمت تجاری . طرحش بد نشده بود . برای ارائه خواستم قیافه قدیمی داشته باشه و در ضمن خدا نکرده هم خیلی تو زحمت نیفتم برای همین همه تمام نقشه ها رو روی کالک و با جوهر راپید قهوه ای ( کلاس سنتی ) دسن کردم . خلاصه شاید یکی دوساعت مونده بود به تحویل که دسن و تایتل و همه چیز تموم شد . اتاقم هم پر شده بود از وسایل و مقوا و همه چیز و کارم به هال کشده بود . لازم به ذکره که اتاق من چهار و نیم متر در شیش و نیم متر بود یعنی از هال و پذیرائی خونه فعلیمون بزرگتر !!!خلاصه گفتم خب داره تموم میشه و فقط مونده بود این کالکها رو به یونولیتها بچسبونم که یکهو با یک مشکل پیش بینی نشده مواجه شدم . کاغذ کالک به شدت به چسبهایی که حلالشون آب باشه واکنش نشون میده و جمع میشه و بد منظره . از اون طرف هم یونولیت به چسبهایی که حلالشون تینر باشه واکنش نشون میده و خورده میشه !!! حالا من این دوتا جنس رو با چی به هم بچسبونم ؟؟؟ قیافه ام مثل علامت سوال بود که مامانم وارد هال شد و فکر کنم خیلی دلش به حالم سوخت . ازم پرسید من میتونم کمکی بکنم ؟ من هم عین ای کیو سان به دلیل ذیق وقت در چند ثانیه کل سلولهای خاکستری مغزم رو به کار انداختم و گفتم بدو برو نخ و سوزن بیار . مامانم چیزی نپرسید و دوید جعبه خیاطیش رو آورد . گفتم بدو بیا اینا رو برای من بدوز . گفت چیا رو بدوزم ؟ گفتم این کالکها رو من با سوزن ته گرد به طور موقت وصل میکنم به این یونولیتها تو دور تا دورشون رو به یونولیت بدوز . بعد من روی دوختها از رو یک نوار مقوای قهوه ای میچسبونم که هم مثل قاب بشه و هم دیده نشه . خلاصه من و مامانم نشستیم به دوختن شاسی ها. و تمومش کردم و دویدم رفتم تحویلش دادم .

امروز که داشتم نقشه ها رو نگاه میکردم یا دوختهای مامانم افتادم و خیلی دلم براش تنگ شد

10 comments:

Anonymous said...

آخ، مدینه گفتی و کردی کبابم. یادش به خیر اون دوران دانشجویی وشب تحویل پروژه. منم همیشه آخر کار از اتاقم به حال و پذیرایی سرایت میکردم. فکر میکنم توی همه معمارها اپیدمی باشه.
در ضمن اول هم شدم.

Anonymous said...

داشتم فکر می کردم نکنه بعد از وصل کردن تمام اجزاء اندازه ماکت از اندازه درب اتاق بزرگتر دراومده باشه و خارج کردن ماکت خودش دردسر تازه ای بشه. شوخی! ولی عجب کار پرحوصله و پر دقتی است

تهرانتویی

کیانا said...

salam. man sale avale memariyam o taze ba khubiha o badbakhtihaye in reshte ashna shodam! alan ham mashghoole tamum kardane ye porje hastam o ghiyafam shabihe hamoon chiziye ke tosif kardin.

Anonymous said...

یاد پروژ]ه های امیر افتادم که دوتایی یک هفته میشستیم و با چنگ و دندون کار میکردیم وقتی درسش تموم شد و کامپیوتر خریدیم و اتوکد رو یاد گرفتیم دیدیم که چقدر پولدارا راحت تر درس میخونن !!!

paybarah said...

khili bahali ba in fekrhaie bekret

Anonymous said...

سلام . خيلي فكرت عالي بوده و البته حتما" الان هم به اين تيزي هستي .

Anonymous said...

آخي چه مامان مهربوني ! ما كه معماري نخونديم اما شب هاي تحويل پروژه تا صبح جلوي كامپيوتر بودم و ساعت 6 صبح كه كارم تموم شده بود و داشتم پرينت مي گرفتم كه ساعت 8 دانشگاه باشم مامان با يه نسكافه گرم مي اومد تو اتاق و مي گفت خودتو هلاك كردي دختر و من با شوق ورقه هاي پروژه ام رو نشونش مي دادم و مي گفتم ببين چه خوب شد ...

Anonymous said...

فکر می کنم رشته شما ترکیبی از هنر و هندسه باشه. همچنین باید به زمینه های فرهنگی منطقه ای که روی معماری ان کار میکنید واقف باشید. شما روی استحکام ارایش سازه ای که پیشنهاد میدید هم محاسبات انجام میدید یا ان را به عهده مهندس سازه میگذارید.
راستی چرا معماری در 6 سال تدریس میشه همه جای دنیا اینطوره؟
همیشه موفق باشی
ژیلا

Anonymous said...

https://www.iranbbb.org/comment_content.php?comment_id=273¤tpage=5


................درود خاطره زيباييي بود ياد مادرا همشون بخير!!! بهتر از مادر كی ميتونه درست به حرف ادم گوش كنه؟
بدرود
iranazizamjanamfadayeto

خانم میم said...

ژیلا جان نمیشه گفت معماری چیه . به قول یکی از اساتیدمون معماری اقیانوسی از اطلاعاته اما با عمق یک وجب . باید از همه چیز یک چیزهایی بدونی . یک فصل تز فوق لیسانس من فقط روانشناسی و کار روی نظریه های مازلو و اریکسون بود . برو تا آخرش . ما کار استحکام و غیره رو دست نمیزنیم و میسپریم به مهندس سازه . در ضمن مدتهاست که معماری در ایران هم به مقطع لیسانس تبدیل شده . توی کانادا هم لیسانسه ما شانس آوردیم که فوق لیسانس پیوسته بود و خلاص شدیم