Sunday, June 3, 2007

خاطره ها



خیلی قشنگ توی ذهنمه . سال سوم دبیرستان رو که تموم کردم کنکور دانشگاه آزاد رو دادم برای اینکه مثلا با کنکور آشنا بشم . رشته کامپیوتر تهران مرکز رو انتخاب کرده بودم البته اون موقع خیلی واحدهای مختلف تو دانشگاه آزاد نبود . از کاپیوتر هم فقط هم نرم افزار داشت من هم گفتم به هر حال باید یک رشته ای انتخاب کنم همینو زدم . خلاصه رفتم و امتحان دادم و تموم شد . مدرسه ها شروع شد که نتیجه ها اعلام شد . مامانم رفته بود بیرون و روزنامه رو دیده بود و خریده بود اسم بچه های دوستاش رو نگاه کرده بود و همین .خواهرم هم اون وقت تهران بود (در کل شهرستان درس میخوند) اونهم روزنامه رو گرفته بود و اسم دوستاش رو نگاه کرده بود تمام . هیچ کدوم به فکرشون نرسیده بود که یک نگاهی هم به اسم من بکنن . خودم هم تو باغ نبودم که اصلا کی اسامی در میاد . باورتون نمیشه پسر خاله دوستم داشته دنبال اسم دوستش میگشته که اسم منو دیده بود . زنگ زده بود به دوستم که این کنکور دانشگاه آزاد داده ؟ اسمش توی لیسته . اون دوستمون به خواهرم زنگ زده بود و اونها وقتی دوباره روزنامه رو باز کردن دیدن که بعله اسم و فامیل و شماره شناسنامه درسته . یادمه وسط زنگ تفریح بود و من داشتم به شدت شلنگ تخته مینداختم که خواهرم با صورت بر افروخته از در کلاس وارد شد و فریاد زد کامپیوتر دانشگاه آزاد قبول شدی . چند لحظه کلاس رفت توی سکوت و بعد یکهو همه هورا و کلی تحویلم گرفتند . غیر از من شاگرد اول کلاسمون هم همون کامپیوتر قبول شده بود و بعد فهمیدیم یکی دو نفر دیگه فیزیک قبول شدند اما مال من اولین خبر بود برای همین خیلی بچه ها تحویلم گرفتن . رفتیم خونه و مشورت خانوادگی گذاشتیم و به این نتیجه رسیدیم که بهتره من ثبت نام نکنم چون ممکنه شل بشم برای کنکور سراسری و غیره . بعد ورق برگشت و قرار شد برم ثبت نام کنم . گفتن برای ثبت نام فقط کسی که قبول شده میتونه بیاد و مادر و پدرش نمیتونن بیان برای همین بابام منو رسوند دم در دانشگاه و من رفتم تو . توی یک سالن همه نشسته بودیم البته فقط اجناس مونث . معاون دانشگاه اومد و با یک لحن خیلی بدی گفت خانمها اینجا دانشگاه آزاد نیست دانشگاه آزاد اسلامی هست . پس فردا با شیش تا انگشتر و 5 تا النگو و غیره نیاین . خدائیش خیلی بهم بر خورد گفتم حداقل یک خانم وجود نداشت بیاد این حرفها رو بزنه ؟ تمام مدارک و پول ثبت نامم هم توی کیفم بود اما اومدم بیرون و به بابام زنگ زدم بیاد دنبالم . وقتی رسید و توی ماشین نشستم پرسید خب چطور بود ؟ گفتم ازشون خوشم نیومد . گفت یعنی چی ؟ گفتم یعنی ثبت نام نکردم ، آدمهای بی کلاسی بودند و عجیبه که مامان و بابام هم چیزی نگفتن و گفتن هر جور خودت راحتی
سال بعدش که دانشگاه سراسری قبول شدم خب اولش کلی برامون کلاس توجیهی گذاشتن که البته اجناس مونث و مذکر با هم بودند که درسها اینطوریه و استادها این طوری و یک نفر از انجمن اسلامی اومد و یادمه تنها چیزی که در مورد سر و وضعمون گفت این بود که خانمها و آقایون ( یا شاید هم برادرها و خواهرا) ظاهرتون در شان یک دانشجو باشه ، همین

چند روز بعد از اینکه بگیر وببند و بزن در مورد حجاب توی ایران شروع شد یک بنده خدایی یک تیک فیلم از نطقهای انتخاباتی رئ یس جم هور وقت رو فرستاد که توش گفته بود ما به لباس پوشیدن مردم چکار داریم ؟ این توهین آمیزه که به ملت بگیم چی بپوش یا نپوش و یاد اون روزها افتادم

اما چند وقت بعدش که عکسهای مقابله با اشرار رو دیدم تازه فهمیدم توهین چه جوری میتونه باشه . من نمیدونم اونها چه جور آدمهایی بودن که باهاشون اون طوری رفتار کردن اما خودتون رو بگذارین جای مثلا یک اقازاده از کشور عربی که نشسته پای کامپیوتر و میرسه به این عکس . چه احساسی نسبت به ملت ما پیدا میکنه . توی دلم گفتم واقعا ملت بدبختی هستیم از بیرون و درون در حال توهین به ما هستن و جیکمون هم در نمیاد . خیلی خودمون رو میکشیم پتیشن درست میکنیم و ... نمیدونم چه میتونیم بکنیم اما واقعا بدبختیم

12 comments:

Anonymous said...

سلام مهسا ششنگم !
اول بگو تو کی میایی !؟ اصلا میای یا نمیایی ؟ من که حالم اینقدر خوب شده که بتونم هر جا هستی بیام و ببینمت ! به صورت معجزه آسایی از جام بلند شدم و وث فرفره میچرخم !
ملت صندلیشون میخ داره ما یه جای دیگه مون !
:))
درباره این پاراگراف آخریت !
یه کامنت دیگه میزارم

Anonymous said...

من هم وقتی این عکس و تصاویر ها رو دیدم نسبت به این عمل نیروی انتظامی یا هر نیروی دیگه ایی که اسمش هست منتقد و ناراحت شدم ! اما وقتی یادم افتاد که چقدر همین افرادی که یه سر و دو گوشن و از نظر ظاهر شبیه همه آدمها
چه خانواده هایی رو بی سرپرست نکردند
چه دخترایی رو بی عفت نکردن
چه زنهای با عفتی رو با زور قمه بی عفت نکردند
چه بچه هایی رو یتیم نکردند و چه پدر و مادرای پیری رو عزادار جوانشون نکردند
چه جوانهایی رو معتاد نکردند
چه محیط های امن خانوادگی رو نا امن نکردند
چه قداره کشی ها و عربده کشی هایی که نکرند
و چه و چه و چه کارهایی که نکرند و خون همین مردمی رو که الان شیشه اشکشون رو واسه همین ادما دستشون گرفتن رو تو شیشه نکردند !!!!
مهسا جان ما مردم عجیبی هستیم خیلی عجیب و غریب !!! ما خودمون از اینا شکایت کردیم و حالا داریم واسه چند تا چک و لقدی که خوردند واسه شون اشک میریزیم !!
به درک که شیخ عربی شیکم گنده چی فکر میکنه یا کدوم رسانه غربی آتو دستش گرفته مهم اینه که این افراد الان دیگه از پلیس میترسن ! فهمیدن یه سری پلیس هم هست که زیر میزی و شیرینی نمیگیره تا از شرارتشون چشم پوشی کنه !
باید بخورن باید له بشن باید جیگرشون کباب بشه تا دمشون چیده بشه .
محل زندگی شما خوشبختانه محل خوبی بود جا و اثری از این ها نبود محله های پایین شهر هم کم کم داره مثل محل زندگی شما امن و پاک میشه .
خدا کنه که این عملیات مستمر بمونه ! نمیدونی چقدر کیف داره بچه تو ببری پارک با خیال راحت بدون ترس از حمله چند نفر از اینا به خاطر چند تا النگو ....

Anonymous said...

بازم آپم اگر کارت دیر نمیشه سری بزن :*

خانم میم said...

ريحانه عزيز ، آخه عزيز من هر جرمی بايد ثابت بشه و مجازات خودشو داره . تازگی قانون گذاشتن که اگه کسی به خانمی تجاوز کرد بايد کشته بشه . دستشون درد نکنه ، اين يک قانونه و هر کسی هم که اين کارو بکنه از قبل ميدونه که اگه گير بيفته مجازاتش چيه اما فکر کن مثلا يک روز يکهو ببينی شونصد تا پليس توی چهار راه هستن ، بعد اين پليسها هر کس رو که از چراغ قرمز رد ميشه بيارن وسط چهار راه شلوارشو بکشن پائين !! بعد من و تو بگيم آخيش اين جوری امنيت بر قرار شد ديگه تو خيابون کسی جرات نميکنه از چراغ قرمز رد بشه . هر چيزی يک روشی داره . متاسفانه قانون مملکت ما به بقيه چيزهاش ميخوره يک بار از سوراخ سوزن رد ميشه ( مثلا مجرمی که توی زندانه يکهو آب ميشه ميره تو زمين ) و يک بار هم از در دروازه رد نميشه مثل همين کاری که اينا کردن .

Anonymous said...

salam mahsa jan
avalin bare miam inja , webloge khobi be nazaram resid , in postet ham mano yade rooze ghabol shodanam andakht , rasti movazeb bash filter nashe webloget , akhe nist ma to ye keshver ba democrasie kamel !! hastim goftam nakone .... !
dar har soorat jaleb bood
rasti manam update hastam ,khoshhal misham biai to weblogam
khosh bashi ... Hani

خانم میم said...

هانی جان لطفا آدرس وبلاگت رو توی متن کامنتت بگذار . من نمیدونم آدرست چیه . ممنون

Anonymous said...

dooste golam be bazie taasirgozartarin weblog daavat shodi! kheiliha ha ham to ro be onvane weblognevise taasir gozar moaarefi kerdan! iekish khode man! chera nrminvisi! 1 sari be mano panir khamei bezan!

Anonymous said...

سلام
دلم من هم تنگ شده بود واسه امين آقا و اون دو تا وروجك !
البته واسه شما هم تنگ شده بود از ترس امين آقا چيزي نگفتم !!
ببين من با اصل موضوع كاملا موافقم ولي شيوه نمايش و تئاتري كه اجرا ميكنن چندان جالب نيست اگه موضوع متنبه شدن يا عبرت گرفتن هست با گردوندن دور شهر قضيه حل نميشه. راهش يه چيز ديگه است
گرچه در همزماني اجراي طرح حجاب و ارازل و اوباش هم حرف و حديث زياده
دنياي عجيبيه از اون عجيب تر ايران
شاد باشين.

Anonymous said...

من واقعا خودمم از اين همه اوقات فراغت تعجب ميکنم .
خيال نکنی کارهای خونه ام مونده ! مادرم رو روز ششم مرخص کردم به زندگیش برسه که مثنوی هفتاد منه !!!
خونه هم دسته گله ! بچه هام نميزارن که دسته گل بمونن از بس بازی ميکنن و غرق عرق !! غذا هم رو گازه ! خودمم سرحالم ! من موندم اين چه جور نی نی به دنيا /اوردنيه !!!
راستی یه چیز بامزه بعد از اینکه اسپایدر من 3 رو دیدم باز یادم افتاد که بهت بگم این اسپایدر من عجیب شبیه آقای مهندسه !!!!!! :)
این طور نیست ؟ :))

Anonymous said...

منهم اولش حال شما رو داشتم و حسابي ناراحت بودم ولي منهم مثل مادر سپيد بعد كه كاراشونو خوندم كمي خوشحال شدم . البته قبول دارم نبايد اينطور نمايش بدن

Anonymous said...

salam mahsa joon
manam vaghti on aksha va filmha ro didam vaghean ta chand rooz asabam khord bood
gerefte bodand ye javon ro mizadanan be tori ke bihosh shode bood
ye nafar sedash dar nemiyomad ke bege ba in chikar darid hame dashtand nigah mikardand faghat
mardom kheli bad shodand kheli
shayadam gonahi nadarand

Anonymous said...

سلام انگاريه چن وقتي بود حال نميداد كامنت بذاريم اما حالا ... حالا با دوتا چشم پراز اشك خيلي حال ميده كه بگم مامان مهسا نميدونم شايدم ... مرجان شايد نسيم و شايد لي لي و شايد .... خيلي خيلي بد بختيم ننگ بر جمهوري اسلاميIRANAZIZAMJANAM....