Friday, June 8, 2007

شماره دار



این دفعه به روش زیتونی

1-
گفته هاي علي لاريجاني، مترجمين سازمان ملل و خوانندگان نشريات اروپايي را دچار سرگيجه مفرط
تاريخي كرد

علی لاریجانی: " با نشان دادن « لولو» ی شورای امنیت، مردم ایران رو به قبله نمی شوند ".
ترجمه نیوزویک:
علی لاریجانی گفته است که اگر شورای امنیت مثل موجوداتی که بچه ها را می ترسانند ظاهر شود، مردم ایران به سوی قبله مسلمانان جهان دراز نمی کشند.

ترجمه نشریه اسپانیایی ال پائیس:
علی لاریجانی گفت که اگر شورای امنیت چیز ترسناکی را هم به ایرانیان نشان دهد، باز هم مردم ایران به سوی عربستان سعودی نمی خوابند.

ترجمه نشریه فرانسوی اومانیته:
علی لاریجانی گفت که دراز کشیدن ایرانیان به سوی مرکز اعتقادات مسلمانان بستگی به این دارد که آنها از موجودات افسانه ای بترسند، این یک داستان ایرانی است.

2-
دیشب آرتا اومد به امین گفت من گشنه امه . امین گفت چی میخوری گفت نون و کره (شرمنده ، بچه های ما به جای نون و پنیر، نون و کره میخورن) ما همیشه از قسمتهای دور نون بربری که ضخیم هست یک تکه هایی رو جدا میکنیم و وسطش رو برش میدیم - عین نون ساندویچی - و وسطش کره میگذاریم و میدیم بهش . این دفعه نونش نازک بود امین برداشت روش کره مالید و داد دست آرتا . اومد بگیرتش یک نگاهی کرد و گفت پس درش کو ؟
امین هم همون نون رو از وسط درست و کرد و داد دستش و بعد اون قبولش کرد .
یادمون باشه همیشه لقمه هامون باید در داشته باشه

3-
الان دارم به سی دی آریان گوش میکنم . نمیدونم کدوم یکیش هست چون من همش رو دارم اما خدائیش توی این کمبود موسیقی ایرانی خوب اینا چقدر معرکه هستن . کلی بهمون انرژی میدن هر وقت بهشون گوش میکنیم . دستشون درد نکنه

4-
نمیخواستم از شرکتمون بنویسم چون به نظر من به طرز غیر عادی ای همه چیز خوبه . برخورداشون انقدر خوبه که من واقعا دارم به شک میفتم و چون خاطره خیلی بدی از محل کار قبلی دارم خیلی برام غیر عادی هست . یک مثال بزنم ببینین چقدر فرق داره . من انگلیسی ام در یک حد متوسطی هست نه خیلی بده و نه خیلی خوبه . خودم مطمئنم که یک حد وسطی هستم . توی شرکت قبلی که بیشتریها ایرانی بودن یک بار همین اواخر رئیس با کلاسمون به همه گفت لطفا با هم فارسی صحبت نکنین مخصوصا با مهسا . بگذارین انگلیسیش خوب بشه ، در صورتیکه حداقل از یکی از اونهایی که داشت اینو بهش میگفت من بهتر بودم و من هیچی نگفتم . اینجا یکی از سرپرستها به من گفت چند سال اینجایی ؟ گفتم یک سال . گفت پس چطور انقدر انگلیسیت خوبه ؟!! گفتم خب برای اومدن یک مقدار خوندم . گفت البته به نظر میاد که تحصیلاتت هم به زبون انگلیسی بوده نه ؟ گفتم نه اصلا . گفت ولی تو خیلی خوب صحبت میکنی . چطوری تونستی انقدر خوب یاد بگیری ؟
هر وقت توی یک کاری گیج میشم به جای اینکه بهم فشار مضاعفی وارد بکنن سرپرست خودم میاد و میگه نگران نباش تو تازه اومدی و این خیلی عادیه و یک بار گفتم میترسم یکی از فایلهای شما رو خراب کنم . گفت نگران نباش اینا انقدر بک آپ تهیه میکنن که هیچ اتفاقی نمیفته اگه تو چیزی رو هم خراب کنی.
دیروز بهم میگه قرار شده گروه ما به طور متناوب بره برای بازید سایت . تو کلاه ایمنی و کفش ایمنی داری ؟ گفتم نه ندارم ؛ اگه لازمه برم بخرم . گفت نگران نباش میگردم ببینم کی داره برات ازش قرض میکنم . گفتم آخه پای من خیلی کوچیکه بعید میدونم کسی پاش اندازه من باشه . گفت توی کارگاه بعله همه پا گنده هستن اما به همکارهای شرکت میگم و بالاخره یک چیزی برات پیدا میکنم .
واقعا خدا رو شکر میکنم

8 comments:

Anonymous said...

واقعا" برات خوشحالم . اميدوارم روز بروز بهتر بشه .

Anonymous said...

خدا رو شکر

تهرانتویی

Anonymous said...

سلام. این رئیس دومی ات به معنای واقعی مدیر مهسای عزیز. مدیریت روابط انسانی اش حرف نداره. به اش بگین من از این راه دور از رفتارش انرژی می گیرم. اونقدر زیاد که اصلا یادم رفت احساس قشنگی که نسبت به در ساندویچ آرتا داشتم رو بنویسم. بچه ها از همه چیز خاطره می سازند. مرسی که اینجور چیزا رو می نویسین. من جدی جدی کیف می کنم. در مورد مدیر شرکت تون یه چیزی هم بگم. خوبه که شما در بعضی مواقع این حس تون رو به اش منتقل کنین که رفتار و حرکاتش خیلی دلگرم کننده است. مطمئن باشین تاثیر خوبی می ذاره. البته اون از چشمای شما می خونه که شما چقدر حس خوبی پیدا می کنین. حتما حتما سلام برسونین به اش.

Anonymous said...

مينا جون خيلي خوشحالم بخاطر اين تجربه جديد. چقدر كيف مي ده كه آدم توي همچين محيطي كار كنه !!!ا

Anonymous said...

چقدر محيط كار و همكاران خوب مي تونن در پيشرفت و روحيه آدم تاثير داشته باشن خدا مي دونه ...

Anonymous said...

خدا رو شکر که اوضاع بر وفق مراده .
تارا الان خوب راه افتاده ؟ خوب صحبت میکنه ؟
حتما بهم بگو خیلی دوست دارم بدونم چطور صحبت میکنه :)
ببوسش .
آپم .

Anonymous said...

1 - قدیمییییی
2 - :))
4 - خوشحالم!

Anonymous said...

راستی اون رئیس اولیت عجب آدم حرص درآری بوده. با این تیپ آدم کار کردم. خیلی سخته. اعصاب آدمو به هم میریزه.