Wednesday, August 22, 2007

فرهنگ و خانواده




چند تا خانواده رو میخوام تعریف کنم

خانواده ۱ - پدر و مادر فوق لبسانس دارن - ۴ سال پیش با بچه شون از ایران به کانادا مهاجرت کردند - بچه شون الان مدرسه راهنمایی میره . هر وقت این خانواده رو میبینی بچه شون داره با بدترین لحن طلبکاری یک چیزی از پدر و مادر میخواد . یا پول میخواد یا لباس میخواد یا میخواد ببرنش بیرون به برنامه هاش برسه اگه تلفن مادره با من یک کمی طولانی بشه ده بار میاد میگه من میخوام با تلفن حرف بزنم . وقتی من میگم بابا این پدر و مادر هم حق زندگی دارن ، پدر و مادر میگن بذار بچه های خودت بزرگ بشن اونها هم همینجور میشن . اینجا همه بچه ها همینطورن . خیلی که از دست بچه شون ناراحت میشن جلوی روش میگن وای کی میشه تو ۱۶ سالت بشه بری با دوست دخترت زندگی کنی ما ازدستت راحت بشیم !!! گفتم آخه این چه طرز حرف زدنه باید بهش بگین تو باید اینجا باشی تا بری دانشگاه و درست رو بخونی . میگن ای بابا اینجا کسی خوصله دانشگاه رفتن نداره دیپلم بگیرن هنر کردن . میگم این حرفها رو جلوی بچه نزنین این میره توی ذهنش که میتونه درس نخونه . میگن لازم نیست ما بگیم اینا توی دهنشون هست !!!

چی بگم دیگه

خانواده ۲- پدر فوق لیسانس داره و مادر دیپلمه است. ۱۱ سال پیش از ایران اومدند و یک پسر دبیرستانی دارن . معمولا پسره توی مهمونیها شرکت نمیکنه اما وقتی هست خیلی ساکت یک گوشه میشینه . سلام و خداحافظیش هم به زور میشنویم . با پدر و مادر یک برخوردی داره که به نظر میاد حساب میبره . مادره میگفت اگه همین الان هم حرف بیخودی بزنه میزنم توی دهنش !!! پدره هم همین رو میگفت . بهشون گفتم آخه اینجا که اینقدر آدم رو میترسونن که حق ندارین بچه تون روبزنین . گفت بهش گفتم اگه بره توی مدرسه بگه یا از من به ۹۱۱ شکایت کنه با من کاری نمیکنن اونو برمیدارن میبرن ناکجا آباد. ما سر خونه زندگیمون میشینیم اون هم حساب کار خودشو کرده .



خانواده ۳ - مادر لیسانس داره و از پدر جدا شده . مادر کانادا به دنیا اومده ، در مورد پدر اطلاعی ندارم .یک دختر ۱۸ ساله داره که امسال میره دانشگاه . رفتار دختر با مادر دوستانه ولی بسیار محترمانه است . یک کم محترمانه تر از اونی که معمولا دیده میشه . دختر در ۱۸ سالگی دوست پسر گرفته و مادر با خوشحالی تعریف میکنه که بیشتر دوستاش زودتر از این دوست پسر داشتن و به این که دخترش تا ۱۸ سالگی صبر کرده افتخار میکنه . دختر دوست داشته رشته باستانشناسی بخونه و قبل از اینکه درس دبیرستانش کاملا تموم بشه تونسته پذیرش از بهترین دانشگاه انتاریو در زمینه باستانشناسی بگیره و داره ساکش رو میبنده که بره خوابگاه دانشگاه . به مادر میگم من شنیدم اینجا همه بچه ها با پدر و مادرهاشون غیر محترمانه رفتار میکنن و اهل درس خوندن نیستن. میگه دخترم با من که هیچی با مادر من اگه رفتار محترمانه ای نداشت فورا تذکر میگرفت . بهش گفته بودم وقتی میای خونه باید بری به مادر من سلام کنی اگه نمیخوای باهاش محترمانه رفتار کنی برو خونه پدرت و اون هم به خاطر اینکه از همسر پدرش خوشش نمیومد حرفم رو قبول میکرد . همه دوستاش با پدر و مادرهاشون محترمانه رفتار میکنن و همه شون درس خون هستن و میرن دانشگاه . همه اینها بستگی به خود خانواده داره .



خانواده ۴ - پدر و مادر یک درسی خوندن ، خدا میدونه چی . دوتا بچه دارن یک پسر که هفت سالشه و یک دختر که ۵ سالشه . ۱۵ ماه پیش از ایران به کانادا مهاجرت کردند . چند هفته پیش صبح روز تعطیل مادر و پدر خواب بودند و بچه ها بیدار . هیچ معلوم نیست که چه اتفاقی افتاده احتمالا بچه ها حوصله شون سر میره . دختره میاد بالای سر مادرش و میگه مامان تو مُردی ؟

خدا آخر و عاقبت تین ایجری شون رو به خیر کنه .

پ.ن. این نوشته رو قبلا نوشته بودم و چون فقط وقت برای پابلیش داشتم همینو باید بفرستم تا بقیه مطالب رو بنویسم

No comments: