Tuesday, April 3, 2007

قابلمه نهار



نمیدونم از آخر بگم یا از اول شروع کنم ... از اول میگم . وقتی ما مدرسه ابتدائی میرفتیم البته اون دوره که قبل از انقلاب بود تا ساعت دو بعد از ظهر میموندیم و بالطبع باید توی مدرسه نهار میخوردیم . کلاس اول که بودم مامانم بهم قابلمه نهار میداد یادمه که پلانش دایره بود و دو طبقه و جنسش هم استیل با یک دسته که دستم میگرفتم و میبردمش مدرسه . صبحها میگذاشتیمش جلوی در آشپزخونه مدرسه و ظهرها که میرفتیم توی نهار خوری روی یک میز همه قابلمه ها گرم شده حاضر بود . اما مسئله این بود که این ظهرها معمولا من یادم میرفت برم نهارم رو بخوریم . برای چی ؟ خب کار داشتم و در حال بازی کردن بودم . شاهد هم دارم چون قابلمه مازیار و برادرش هم پر بر میگشت خونه . خب اینجا میشه حدس زد که کیا با هم بازی میکردند. مامانم هم ظاهرا یک مدت تحمل کرد و بعد دیگه خون جلوی چشماش رو گرفت که اگه این دفعه قابلمه ات رو پر بیاری خونه ... یادم نیست چی اما حتما یک چیزی بوده که من خیلی ازش ترسیدم برای همین هر روز وقت برگشتن به خونه از بابام با گریه و زاری خواهش میکردم نهار منو بخوره تا مامانم دعوام نکنه و دیگه مشکل حل شد . اما مساله این نیست . مساله اینه که وقتی بچه دار شدم به خودم گفتم تو حافظه خوبی داری . یادت باشه که چه کارایی در بچگی میکردی که به نظرت کار بدی هم نبوده و از اینکه براشون دعوا بشی ناراحت میشدی . حالا اگه بچه ات همون کارو کرد تو هم دعواش نکن .
حالا شادمهر بیشتر روزها قابلمه نهارش رو تقریبا پر بر میگردونه خونه و انقدر که من با ملایمت باهاش رفتار میکنم قابلمه رو میگذاره جلوی من و میدوه فرار میکنه به ته اتاقش تا از عواقبش نصیب نبره . به خدا سعی میکنم دعواش نکنم اما احتمالا یک قیافه وحشتناکی به خودم میگیرم که همون براش بسه
ای خدا از دست این پدر و مادرها

14 comments:

Anonymous said...

مهسا جان یاد شیطنت های خودم افتادم .من هم مثل تو در مورد تربیت بچه هایم عمل می کنم یعنی همیشه بچگی خودم را بیاد می اورم و سعی می کنم که دموکرات باشم ولی خیلی وقته میبینم مثل اینکه جواب نمی دهه
انشا الله که موفق باشی
دوستدار شما ژیلا

Anonymous said...

سلام مهسا جان . براي پينگ کردن ميتوني از اين آدري استفاده کني . توي بخش بالايي اسم وبلاگ و زيرش آدرس رو تايپ ميکني .
اميدوارم اين ديگه ارور نده . خيلي ها ازش استفاده ميکنن .
http://www.blogrolling.com/ping.phtml

Anonymous said...

salam , webloge khateratie kheyli khoobi darin . dastetun dard nakone :)

Anonymous said...

من چند تا پست عقب بودم و كلي از خوندن مطالبت لذت بردم . مخصوصا" دلگرمي كه دادي . ديگه اينكه به خاطر كار همسرت هم خوشحالم و تبريك مي گم و همينطور كار خودت . اينجوري بهتره . هم براي خودت و هم بچه ها . پيشرفت شادمهر و آرتا و دوستاي خوبي كه داري همه باعث خوشحاليم شد . اميدوارم سال خيلي خوبي داشته باشي . همونطور كه به خوبي و با خبرهاي خوب شروع شده .

Anonymous said...

سلام . مثل اينکه لينکه کار داده نه ؟ چون ديدم ويلاگت آپ شده .

خانم میم said...

پرسه عزیز خیلی ممنون من طبق نوشته ات عمل کردم و خوشحالم که درست کار کرده . من هم به پینگ کنندگان پیوستم !!

Anonymous said...

سلااااااااااااام
دلم تنگ شده بود
آی از دست این تارای ناقلا خندیدم
شبیه!!!!0
نه به اونکه حرف نمی زد نه به الان که مترجم شده
جیگرشو برم

Anonymous said...

سلام.همیشه اینطوره،تا خود آدم در یه جایگاهی قرار نگیره علت واکنشهایی که از بقیه در اون موقعیت دیده رو نمی فهمه.شایدم حتی بی دلیل باشه اما اون نقش یا جایگاه این واکنش رو می سازه.من الان که خودم ازدواج کردم و اومدم تو خونم دلیل بعضی کارای مامانمو می فهمم.

Anonymous said...

یادم باشه - یادت باشه - اما آخه بچه که غذا نخوره که درس نمیفهمه - رشد نمیکنه - اگه قیاقه مامان وحشنتاک نباشه که غذا نمیخوره - اگه غدا نخوره که ای وای بازم رسیدیم به رشد نمیکنه - بابا بی خیال به هر حال بچه باید غذایش را بخوره چه حافظه ما قوی باشه و چه ضعیف

farandeh@gmail.com said...

ببین منم مشکل تو رو دارم که نمیتونم بفهمم کدوم کامنت جدیده اگه راه حل کشف کردی بگو.
ولی من ازش اینطور استفاده میکنم که بهش گفتم بهم میل بزنه اونوقت توی میل کامنت ها رو هم مینویسه

Anonymous said...

فکر کنم مربوط به بازیگوشی بچه هاست که یادشون میره تغذیه یا غذاشون رو بخورند ! حسن هم همینطوریه ! چند بار رفتم مدرسه دیدم تا زنگ میخوره اول همه میدوه میره تو حیاط شلنگ تخته میندازه !!!
باورت میشه مینا ؟ اینقدر مستقل شده که توی مدرسه به کسی نیاز نداره !!!
اما همچنان گریه اووو و بچه ننه است !
کجایی تو دیگه نمیایی اون طرفا !
زنگ میزنی در میری !!!

Anonymous said...

یک مفاله جالبی هست که در مورد دلایل غذا نخوردن بچه ها در مدرسه صحبت می کنه. گفتم شاید جالب باشه

http://www.alyson.ca/tips/2006/09/28/refuses-to-eat-lunch-at-school

تهرانتویی

خانم میم said...
This comment has been removed by the author.
Anonymous said...

Просто хочу сказать, ваша статья , как поразительно. Ясность в вашем посте это просто здорово , и я могу предположить, что выэксперт по этому вопросу. Изобразительное с вашего позволения , позвольте мне захватить ваш RSS канал в ногу со временем с предстоящим пост. Благодарямиллиона и , пожалуйста, продолжайтеблагодарный труд. привет!