Wednesday, April 25, 2007

روزگارم بد نیست



سلام به همگی . روزگارمون بد نیست . از وقتی امین کار جدیدش رو شروع کرده با اینکه کارش سنگینه و راهش دوره اما هر دومون مخصوصا خودش خیلی از نظر روحی احساس آرامش میکنیم .

من هم کماکان دارم توی خونه برای مرلین کار میکنم و خیلی راضی هستم . مرلین آرشیتکت با سابقه ای هست و خیلی خوش اخلاقه . جواب همه سوالهای منو خیلی با حوصله میده و دارم کلی چیز یاد میگیرم . بیشتر کارم توی خونه است اما یک یا دو روز در میون میرم پهلوش و با هم یک کارو تموم میکنیم و خیلی خوبه . البته برای یک شرکتی هم که اعلام کرده بود ساعت کارش یک مقدار کمتر از نرماله و ساعتش قابل تغییره اپلای کردم و پیگیرش هستم . مرلین هم در جریانه و میگه باید فکر خودت باشی من کارم معلوم نیست الان کار دارم شاید ماه دیگه نداشته باشم .

یک روز با شادمهر سر تکلیف انجام دادنش دعوام شد . بهش گفتم برو تکلیفت رو بیار حسابی وقت تلف کرد و بعد وقتی آورد هی حواسش به همه جا بود به جز تکلیفش و هی مسخره بازی در آورد . همون وقت هم آرتا نمیدونم چکار کرد که من حسابی عصبانی شدم و گفتم وقتی بابا اومد خونه ازش خواهش میکنم برام بلیط ایران بگیره من برم یک مدت از دستتون راحت بشم و اومدم پشت کامپیوتر نشستم و کارم رو ادامه دادم . متوجه شدم که شادمهر رفت پشت میز نشست و فکر کردم داره تکلیفش رو انجام میده . به روی خودم نیاوردم و بعد از یک مدت اومد و این نقاشی رو بهم داد و گفت مامان من معذرت میخوام که اذیتت کردم لطفا نرو ایران .



بغلش کردم وحسابی هر دوتامون گریه کردیم گفتم آخه چرا اذیت میکنی . گفت میرم تکلیفم رو انجام میدم تو ناراحت نشو .گفتم باشه . گفت حالا نمیری ایران ؟ گفتم نه

حالا نقاشی رو نگاه کنین . بر و بازوی بابای خانواده منو کشته !!! همینطور شلوار دو رنگ من -جل الخالق اینو از کجا آورده - و لطفا نامحرمها به موهای افشون من نگاه نکنن که خیلی تحریک کننده است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ا

آقا این تقویم اینا چه بد چیزیه . اوایل هر جا از من تاریخ تولد بچه ها رو میپرسیدن باید یک کارتی چیزی نگاه میکردم تا بفهمم . یکی از من پرسید تو مادرشون هستی !!! کلی براش توضیح دادم که بابا به خدا تقویم ما با شما فرق میکنه و جالب اینه که هیچ کدوم اینو
نمیدونستن و براشون عجیب بود . حالا اینو گفتم که بگم دیشب امین وقتی رسید خونه یک گلدون گل خیلی قشنگ دستش بود .بهش گفتم نباید برام گل میخریدی . گفت قابلت رو نداره گفتم آخه برای چی خریدی ؟ گفت سالگرد ازدواجمونه !!! بدین ترتیب یک دهه از زدواج ما گذشت و به خاطر این تقویمی که بهش هنوز عادت نکردیم من اصلا یادم نبود

خب سالگرد ازدواجمون مبارک

18 comments:

Anonymous said...

بعد از مدتها لینکت پینگ شد.دهه اول هم مبارک.

Anonymous said...

الهی قربونش برم با این نقاشی قشنگش یک سالی بود که نقاشی ازش ندیده بودم ! استعداد خیلی خوبی داره !
لابد جینگیل مستون لباس میپوشی ! :))
اینقدر که ایمیل دادیم لینکت رو گیر نمیاوردم تا از بچه ها باخبر بشم . ببوسشون حسابی ...
سالگرد ازدواجتون مبارک . انشالله امین آقا با این بازوان پر توان شما رو صحیح و سالم برگردونه ایران :)

Anonymous said...

درود
سالگشت ازدواجتون مبارك خيلي دير اتفاق ميوفته كه با جون ودل به كسي سالگرد اين فاجعه بزرگ (ازدواج)را تبريك بگم اما شما و امين فرق فوكوليد. سالگرد ازدواجتون مبارك اميدوارم كه هيچ وقت به ايران بر نگردين. اميدوارم كه هميشه اونجا با خوبي و خوشي و خوشبختي ، جرعه جرعه لذت همزيستي را تجربه كنين و به ريش اخونداي بي پدر مادر بخندين . يه خواهشيم ازتون دارم اين نقاشياي بچه ها را بيشتر بذارين توي سايت ادم دلش غش ميره براي نقاشياي اين نازنينايي كه اينقدر ماه محيط اطرافشونو با تخيلاتشون ميكس ميكنن وميارنشون رو كاغذ. ساعت الآن 3:40 نيمه شب يا همون نصف شبه اينجا ايران است صداي مركز اصفهان شبمون تارو روزتون شاد . . . بدرودiranazizamjanamfadayeto@yahoo.com

Anonymous said...

ده سال شد؟!!
مبارک باشه.

Anonymous said...

مهسا جان سالگرد ازدواجتان مبارک چه جالب 30 اوریل هم سالگرد ازدواج منه که 14 ساله میشه! وقتی فکر می کنم می بینم مثل برق و باد گذشته .
نقاشی شادمهرجان فوق العاده زیبا و معصومانه است .نشان می دهد که محیط خانه شاده و ان از بودن در کنار شما لذت می بره
همیشه شاد باشید
ژیلا

Anonymous said...

ببخشید مثل اینکه در چپ به راست و راست به چپ نوشته هایم اشتباه شده!!چهاردهم اوریل سالگرد ازدواج منه که14 ساله میشه

Anonymous said...

مبارک باشه

تهرانتویی

Anonymous said...

البته بايد بگم حتي اون قدر برام مهم نبو د که بخوام کامنت بگذارم،آدم هاي زيادي هستند که مثل شما فکر مي کند ولي گفتم اگر خودم بودم ترجيح مي دادم يکي بهم بگه.قصد ناراحت کردنتون هم ندارم...
تا قبل از اين که از ايران بريد مطالب وبلاگتون رو مي خوندم و از خاطرات بچه ها لذت مي بردم، ولي از وقتي رفتيد از خوندن مطالبتون حس بدي به آدم دست مي ده، انگار يک عمر عقده ي(ببخشيد البته من رک ميگم) خارج رفتن به دلتون بوده، بد جوري تو ذوق مي زنه.البته قبول دارم خيلي چيز ها ممکنه بهتر باشه ولي مي خوام بگم آدم هايي که مي رن چون حس مي کنن در محيطي هستن که به خودشون متعلق نيست، در نتيجه نمي تونن تقاضاي خيلي چيز ها رو داشته باشن به چيزهاي خيلي کمتر از ديگر افراد جامعه(که ممکنه بيشتر از اون چيزي باشه که در ايران دارن، ولي فکر مي کنم هميشه در اين موقعيت حس تحقير وجود داره) راضي ميشن .همه ي تلاش آدم ها براي رسيدن به يک رضايت قلبي هست که با حس تحقير جمع نمشه حتي اگر بهترين امکانات در اختيار آدم باشه.

Anonymous said...

جدآ 10 ساله شما مزدوج شدي؟ مبارک باشه خانوم. تبريک ميگم.
راستي شما اينقد خوشگل و خوش تيپ بودي و ما نميدونستيم !!
حالا که حرف تقويم و تاريخ شد، روزت مبارک. 3 ارديبهشت توي ايران روز معماره.
( چرا اين کامنتهاي من ميپره، 4 بار تا حالا نوشتم، همش پريده)

Anonymous said...

سلام مهساجون امیدوارم خوب وسلامت باشید نوشته های شما دلنشینه همیشه میخونم برای همسرم هم که حوصله وبلا گ خونی نداره تعریف میکنم.شاد باشید

Anonymous said...

درود
دلم ميخواد يه جوابي به اين خانمي كه ميگن اون قدر براشون مهم نبو د که بخوان کامنت بگذارن وانگار يک عمر عقده ي(ببخشيد البته رک ميگن) خارج رفتن به دلتون بوده را بدم...خانم محترم شما خيلي ناز مينويسين منم مث شما همين حس را پيدا كردم چون شما هم دقيقا بعد از اونكه شوهرتون رفتند سوريه و يه مصاحبه اوليه انجام دادن خيلي يهو(از همينا،چي بود اسمش؟)آهان عقده ایی!!شدين . ميبخشينا! نميخواستم بگم. اما ما مردها وقتي يه چيزي تو گلومون گير ميكنه مجبوريم با نام و آدرس و شفاف بگيم .آره خلاصه شما خيلي ناز و با ادا اطوار فرموده بودين .اين شد كه منم دلم خواست يادتون بيارم كه (عقدة) چقدر كلمه زشتيه!!!
بدرودتون خوش!!! آخی نازي بلا
IRANAZIZAMJANAMFADAYETO

خانم میم said...

علی آقای گرامی ممنون که دفاع کردین اما من دفاعی ندارم بکنم . قبلا هم گفتم اگه آدم محل زندگیش عوض بشه و باز شرایط براش مثل قبل باشه عجیبه اما چیزی که برای من لاینحل اومد که این نوشته من چه ربطی به این کامنت داشت . من از اینجا تعریف کردم ؟ گفتم ایران بده ؟ چه چیزش اینو القا کرد که من عقده رفتن از ایران رو داشتم . نفهمیدم

Anonymous said...

به به سالگرد ازدواجتون مبارک
امیدورام سالیان سال همینطور پشیبان همدیگه زندگی خیلی خوبی داشته باشین

نقاشی شادمهر خیلی باحال بود و چقدر قشنگ که برای ابراز احساسات خودش راه حل پیدا کرده
می دونی تو این نقاشی یه چیز دیگه هم معلومه اونم این که خودشو به تو نزدیکتر می بینه تا تارا !من فکر می کردم حسش برعکس باشه
کاش بدهی یه روانشناس نقدش کنه خیلی می تونه جالب باشه

می بوسمتون

Anonymous said...

به به سالگرد ازدواجتون مبارک
امیدورام سالیان سال همینطور پشیبان همدیگه زندگی خیلی خوبی داشته باشین

نقاشی شادمهر خیلی باحال بود و چقدر قشنگ که برای ابراز احساسات خودش راه حل پیدا کرده
می دونی تو این نقاشی یه چیز دیگه هم معلومه اونم این که خودشو به تو نزدیکتر می بینه تا تارا !من فکر می کردم حسش برعکس باشه
کاش بدهی یه روانشناس نقدش کنه خیلی می تونه جالب باشه

می بوسمتون

Anonymous said...

باز خوبه شما دنبال تاریخ تولد بچه ها تو کارتها میگردی!!من و همسرم که دنبال تاریخ تولد خودمون همه جا رو میجوریم.البته من کمی فسفر سوزوندم و تاریخ تولد خودم رو حفظ کردم اما آقای خونه هنوز تاریخ تولدش رو از بر نشده
:)
نقاشی اش خیلی محشر بود.
خانم جون چرا شلوار دور رنگ پات میکنی بچه رو به دردسر میندازی واسه نقاشی.
;)

Anonymous said...

درود
خوب وخوش وخرمين؟
مامانمهسا خوشم مياد كه دفاع نميكني. ادم بايد (دنده پهن)باشه يه موقعايي. بيخيال اين خانومو من خوب ميشناسم ولش كن و اصلا هم در موردش حرفي نزن. اما از اين مامان امير علي و نيايش بگم كه حرفش يه ميليون ميارزه.نميدونم ريال ؟ دلار؟ يا تومن؟ اما ميارزه خلاصه. اگه اين نقاشي را ببري پيش يه روانشناس خبره چيزايي از درونيت نقاش ملوس ما بهتون ميگه كه بيشتر از اينا ميتونين بهش كمك كنين. حتما به توصيه مامان امير علي و نيايش گوش كنين
بدرود
iranazizam.......@yahoo.com

Anonymous said...

از حرفات معلومه که خوشبختی خوبه.

خانم میم said...

خب معلومه که خوشبختی خوبه . در این شکی نیست