Monday, March 19, 2007

دلم گرفته



چند تا اتفاق پشت سر هم افتاده که دلم حسابی گرفت . فردا شب تحویل سال هست و من فکر میکنم بیشتر اوقات نزدیک عید همینجور دلم میگرفت و الان هم گرفته ... شاید یک جور دیگه . چقدر بده که نمیتونم همش رو تعریف کنم ...

توی اینترنت اسم چند تا آشنای قدیمی رو که هیچ تماسی با هم نداریم سرچ کردم و دلم گرفت . خیلی زیاد. نپرسین چرا

بازم یک ذره ، به خدا یک ذره به نزدیکان دل بستیم و .. اونا تقصیری نداشتن اما حال من حسابی گرفته شد اما از اون طرف یک خانم آرشیتکت کانادایی که میخواد بره خونه جدید و میدونه که خونه ای که توانش هست بخره کوچیکه یک عالمه چیزهای بدرد بخور بهمون داد . داستانش مفصله . رفتم که ببینمش برام تعریف کرد دنبال خونه هستم و حتما جای کوچیکی گیرم میاد . به خونه اش نگاه کردم که پر از مبلمان بود و گفتم این همه وسایل رو چه میکنی ؟ گفت نمیدونم . گفتم یک گاراژ سیل بگذار . گفت شاید و من گفتم اگه گذاشتی ما رو خبر کن . گفت مثلا تو چی میخواهی ؟ گفتم اول از همه دراور . گفت جدی میگی من یک دراور دارم که جام رو تنگ کرده و چون قدیمیه خیلی سنگینه و ما زورمون نمیرسه جابجاش کنیم وگرنه تا حالا گذاشته بودمش توی خیابون !!! رفتیم اونو بگیریم دوتا کتابخونه و کلی کتاب معماری هم روش داد و وقتی گفتم من میخواستم ازت بخرم گفت من اینا رو نمیخوام . ممنونم که شما ها بردینشون!

برای عید هیچ برنامه ای نچیده بودیم . واقعیتش اینه که با کمال شرمندگی حال اینکه برم دنبال سنجد و ماهی و غیره بگردم نداشتم که ... امشب در خونمون رو زدند و ایوان با باباش وارد شد و دیدم بابای ایوان یک تنگ ماهی قرمز توی دستشه و به فارسی میگه سال نو مبارک ! باورتون میشه ؟ من احساس کردم شاخ رو سرم سبز شد . ایوان هم دوتا تخم مرغ رنگ کرده داد به شادمهر و آرتا . خدایا اینا چه جور آدمهایی هستند رفتند برای ما ماهی و تخم مرغ خریدند و یکهو ما رو از اون حال بیحالی به حالی رسوندن که رفتم قفسه ها رو دنبال سیر و سماق گشتم و با خودم داشتم حساب سین های دیگه رو میکردم .

به امین گفتم ببین دوتا خانواده یکی کانادائی و یکی بلغاری برای ما کارهایی کردند که ما از اقواممون انتظار نداشتیم . خیلی خوشحال شدم اما یک جورهایی هم دلم گرفت

بعدش هم بیخود و بی جهت اون سرچ مسخره رو کردم و بیشتر دلم گرفت
سال نوتون بازم مبارک

13 comments:

مامان غزل said...

شپرد و بی ویو هستیم. شما کجایین؟ سال نوی شما هم مبارک.

Anonymous said...

مهسا جان خیلی وقتها هم من دلم می گیره . این حالت برای خیلی ها اتفاق می افتد.سعی کن وقتی برمیگردی و به سالی که گذشت فکر میکنی نگاه کن چقدر تجربه کسب کردی چقدر بچه ها بزرگ شدند. دوستان جدید پیدا کردی و البته چند تا کتاب خوب برای معماری که حتما وقت بگذار و انها را بخوان.
نمی دانم در اینترنت چه سرچی کردی ولی در نظر داشته باش که هرکسی زندگی خودش داره .
امیدوارم که این مرحله گذر را تا رسیدن به شرایط پایدار، به موفقیت بگذرانید.
دوستدار شما
ژیلا

Anonymous said...

سال نو مبارک

یکی دو سال اول همینجوریه. گاهی دل آدم می گیره و گاهی احساس خستگی و بی حوصلگی می کنه.

این دوران خیلی زود جای خودشون رو به دوران نشاط و سرخوشی از موفقیت می دهند و اینها تبدیل می شوند به خاطره ای دور

خدا را برای داشته ها و بدست آورده ها شکر می کنیم و برای بدست آوردن آنچه در اندیشه داریم بیاری می طلبیم

انشاالله نوروز بعدی رو در حالی جشن بگیرید که آماده خریدن اولین منزلتون در کانادا هستید و تعداد دوستان بدردخورتون 10 برابر شده اند!
و دارید نقشه می کشید که اول کدامیک از والدین طرفین رو دعوت کنید که برای دیدنتون به کانادا بیاد.

سال نو مبارک

تهرانتویی

Anonymous said...

ba behrain arezoo ha va shad tarin rooz ha dar sal-e jadid... aidetoon mobarak

Anonymous said...

Dooste aziz salam,
man shoma ro nemeeshnasam...az tareeghe webloge yeki deege shoma ro peyda kardam...ba commente akheeretoon kamelan movafegh boodam baraye hamin oomadam webloge shoma ro ham bekhoonam...ke didam bale...rooheyatemoon ham yekam begi nagee moshabehe...shad bashi..
Khoshhal shodam, mamnoon,
Bahare

Anonymous said...

مهسای عزیز، ممنونم برای تبریک عید. منم بهترینها رو توی سال جدید برای تو و خونواده ی مهربونت آرزو می کنم. الهی که موفقیت و سلامتی سر راهتون باشه

Anonymous said...

پس یادمون باشه که خوب بودن چه خوبه! و سال نو مبارکتون باشه

Anonymous said...

سلام مهسا جان . سال نو مبارک . اميدوارم سال خوبي در کنار خانواده داشته باشي . راستش منم يه جورايي همين طوريم . با اين تفاوت که من دقيقآ تا لحظه تحويل سال خيلي شاد و شنگولم ولي به محض اينکه سال تحويل ميشه عجيب بغض ميکنم ، و اگه کسي کنارم نباشه ... !! هميشه هم روز اول عيد دپرس هستم .

Nazkhatoon said...

مهسا جانم از وبلاگ MED عزیز اومدم. چقدر خوشحالم که این آدم​های خوب باعث شدند حال و هوای سفره​ی هفت​سین چیدن رو پیدا کنید! شاد باشید و سال نو مبارک!

Nazkhatoon said...

مهسا جانم از وبلاگ پرسه​ی عزیز اومدم. چقدر خوشحالم که این آدم​های خوب باعث شدند حال و هوای سفره​ی هفت​سین چیدن رو پیدا کنید! شاد باشید و سال نو مبارک!

خانم میم said...

از همگی ممنونم . باید یک پست جدید بنویسم یک اتفاق خیلی خوب افتاده که باید تعریف کنم و بگم که چرا چند وقته ننوشتم . میام . قول میدم

Anonymous said...

سلام
سال نو مبارک
از دلتنگی ات دلم گرفت و از خوندن کامنت خودت برای این پست امیدوار شدم
زودی بگو ببینیم چی شد؟
شکلاتهای خوشمزه ات رو از طرف من گاز بگیر!0

Anonymous said...

درود منم اومدم
ماماني عيدتون خجسته و روزهاي كاناداييتون همراه با جناب تهرانتويي و ديگر بلاگرها به شادي و خرمي. از طرف من و همسرم به امين جان هم از راه رسيدن سال نو را خجسته باد بگين. امسال خامنه ايي اسم سال را انتخاب كرد و گفت امسال را سال اتحاد و همبستگي مينامم يه جورايي ميخواد رو دست شاهزاده رضا پهلوي بلند بشه. يه جورايي خواهش ميكنم كه بخندين مااين چند روز مهمون داشتيم يه زن و شوهر بي حس و حال البته حق داشتند تازه عروس تازه دوماد بودند براتون بگم كه اين چند روز كه اينجا بودند عمرا از تو اتاقي كه در اختيارشون بود بيرون نميومدن ها ها ها ها حرفاي مستهجن زدم؟ ببخشين. شاد و پيروز باشين. بدرودiranazizamjanamfadayeto@yahoo.com