Saturday, March 24, 2007

مبارکه



خب دیگه وقتش شد که بشینم پای کامپیوتر خونمون و بنویسم . قضیه از اونجا شروع شد که فردای اون شبی که بابای ایوان برامون ماهی آورد امین قرار داشت بره برای مصاحبه کاری . توی یک شرکتی که کار معماری داخلی میکنن ولی زیاد چیزی ازش نمیدونستیم . اون رفت و اومد و منهم اونروز زیاد حالم خوب نبود و همش گیج خواب بودم و تا یک چند ساعت بعد از اومدنش هم همش درگیر بچه ها بودیم و چیزی ازش نپرسیدم . بعد که نشستیم پیش هم پرسیدم مصاحبه ات چطور بود ؟ گفت خیلی خوب بود . سابقه یکی از کارهایی که تو ایران داشتم خیلی به کارشون نزدیک بود و خیلی خوششون اومد و منهم از نوع کارشون خوشم اومد . گفتم خیلی خوبه و پا شدم رفتم توی اشپزخونه به کارهام برسم . امین اومد دم آشپزخونه و گفت چرا رفتی بقیه اش موند . گفتم خب بقیه اش چیه ؟ گفت : گفتند از فردابیا سر کار!!! منهم دهنم از تعجب باز مونده بود گفتم جدی میگی ؟ گفت آره در مورد حقوق هم باهام صحبت کردند و خودشون حقوقی پیشنهاد کردند که بیشتر از اونی بود که من میخواستم . ای خدا ، شکرت . من که خیلی خوشحال شدم . نمیتونین تصور کنین چقدر و دیگه از فرداش کار ثابت امین شروع شد . درسته که قبلش هم کار میکرد اما کارش حالت پارت تایم داشت و چیزی نبود که بخواد در آینده هم ادامه اش بده و یک جورهایی برای گذران زندگی بود . امیدوارم کارش همینجوری خوب ادامه پیدا کنه .
حالا چی شد که من وقت کامپیوتر بازی نداشتم ؟ بهش گفتند ما تا برای تو کامپیتر بخریم فعلا کامپیوتر خودت رو بیار تا ما یکی بخریم و اینجوریه که فعلا برای چند وقت امین باید این لپ تاپمون رو ببره و بیاره و دسترسی من به کامپیوتر محدود میشه به کامپیوتر کتابخونه که اونهم باهاش نمیشه فارسی تایپ کرد ( شاید هم بشه من نمیدونم ).
دیگه منهم روزها دارم کماکان به کارهای عقب افتاده میرسم و تصمیم دارم توی هفته آینده یک سری کارا رو جلو بندازم چون خودم هم ممکنه یکهو برام سر کار و باید خودمو آماده کنم .
همین
البته خودش خیلی بود

10 comments:

Anonymous said...

یادت بمونه که پیدا کردن ایجور کارها تو ایران تقریبا جزء محالاته.واقعا نمیدونم دوری از وطن به این امتیازات میارزه ؟

Anonymous said...

سلام اول تبریک سال نو وبعدش تبریک فراوان واسه کار آقا امین امیدوارم که برای خودت هم همچین موقعیتی پیش بیاد

Anonymous said...

sale no mobarak

Unknown said...

I amso happy for you :*

خانم میم said...
This comment has been removed by the author.
Anonymous said...

هورا! پیش بینی ام درست از آب درآمد! سال خوک سال پر شدن قلک (حساب بانکی) هاست و سال موفق سریع السیر رو به جلو! انشاالله خبر خوب بعدی رو در مورد کار دلخواه شما بخوانیم

تهرانتویی

Anonymous said...

سلام عزیز گلم . سال نو مبارک . نگران نباش حالم خوبه . خونه هه هنوز تموم نشده همون خرابه هه که قراره بخریم و ساکن بشیم . کارهامون بدجوری گره خورده . بازم به امیر یه مسئولیت دیگه پیشنهاد کردند . کلافه ام . بازم همدان خراب شده !!
یک دانشگاه هم در دبی صحبتش شده بود برای تدریس ! من زیاد موافق نبودم به خاطر بچه ها ! یک دانشگاه مجازی هم برای تدریس ازش دعوت شده بازم خیلی معلوم نیست !
همه کارهها یکی رو میخواد برای پیگیری . مهمترین کار فعلا اتمام این خونه طلسم شده است تا قبل از خرداد قبل از تولد فسقلی ساکن بشیم ! دعا کن بدجوری دلم گرفته !
البته باید ایمیل میزدم نه کامنت بزارم :)
فرقی نداره !
میبوسمت دوست بسیار خوب و عزیزم . ریحانه

Anonymous said...

سلام . سال نو مبارك .
تمام صفحه رو خوندم اما از اون جايي كه امروز قوم الظالمين مهمونم بودند و خيلي خسته ام دونه دونه كامنت نمي گذارم .
فقط در مورد اون خانم ن و ش و ... مي توني يه خانم م رو هم اضافه كني كه بعد از ديپلم رياضي يك سال رفت دانشگاه آزاد مهندسي الكترونيك خوند و بعد رفت دانشگاه سراسري دوباره از اول مهندسي الكترونيك خوند و بعد توي ايران عزيز نتونست كار فني اون جوري كه دوست داشت پيدا كنه چون اداره ي اماكن حضور يك مهندس زن رو در ميان 200 كارگر مرد بد مي دونست و در نتيجه 10 سال تمام به عنوان كوردينيتور بخش فني كار كرد و در واقع تلفن جواب داد و جلسه هماهنگ كرد و حالا كه ديگه اماكن كاري به اين چيزها نداره ، خانم م مي گه كسي منو مهندس صدا نكنه چون ديگه فرق ديود و ترانزيستور رو هم يادم نمياد !!!!!

Anonymous said...

دکمه Playشو زدی مجید جان؟
از ز. خبری نشد، جاش یکی دیگه اومد!

Anonymous said...

سلام . نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی این پست رو خوندم . خودمم نمیفهمم چرا ولی انگار خودم یه کار خوب پیدا کردم .
شایدم دلیلش این باشه که برای کار مهاجرت امیدوار تر شدم .
در هر حال برای هر دو تون آرزوی موفقیت دارم .