Tuesday, December 5, 2006

کلیشه ها


قبلا یک بار در مورد کلیشه های جنسیتی نوشته بودم و افاضات منشی مدیر عاملمون که میگفت تمام صفات وابسته به جنس در مورد بچه ها رو ما بهشون غالب میکنیم و نظریات خودم رو هم نوشتم که با توجه به اینکه هر دو جنس بچه رو دارم کاملا خط بطلان روی نظریات اوشون میکشم .
اما چقدر واقعا سعی میکنیم کلیشه های جنسی برای بچه ها بگذاریم ؟ وقتی توی کتاب درسیمون اکرم با مامانش سبزی پاک میکنه و امین به بابا در تعمیر ماشین کمک میکنه (یا یک چیزی شبیه به این دقیق یادم نیست ) وقتی توی کارتونهای بچگیمون بابای هادی و هدی در حال روزنامه خوندن بود و مامانشون در حال آشپزی و با پیشبند ، به پسرمون یاد ندادیم که اگر فردا که بزرگ شد جلوی مهمونها ظرف نشوره چون بده و حتی اگه خواست به زنش کمک کنه بگذاره بعد از رفتن مهمونها ؟
به دخترمون یاد ندادیم که وقتی خواست انتخاب رشته کنه نباید حتی فکر رشته نقشه برداری یا نفت و یا چیزهای مشابه رو کنه ؟*
توی اینهمه سریالهای تلویزیونی که ساخته میشه چند تا از مادرها یک شغل تمام وقت دارن و زندگیشون رو برمبنای اون تنظیم کردن ؟ چند تا شون جراح هستن ؟ چند تا شون مدیر عامل هستن ؟ چند تا استاد دانشگاهن ؟ و از اون طرف چند تا خونه دارن ؟ چند تا همش دنبال خرید و چشم و هم چشمی هستن ؟ چند تاشون اصلا معلوم نیست کار و زندگیشون چیه ؟ چرا به زور دارن توی کله مردم میکنن که زنهای جامعه ما اینجور هستن و شاید هم میگن که باید اینجوری باشن !!!

یک چیزهای ظریفی توی برنامه های کودک اینجا میبینم که حتما و حتما فکر شده است . مثلا
Bob the builder
که معرف حضور همه هست . غیر از شعاری که توی برنامه اش داره که خیلی عالیه
Can we build it? Yes we can
Can we fix it? Yes we can
یک نکته مهم دیگه هم توی برنامه اش هست که همکارش خانمه . درسته که باب شخصیت اصلی داستانه اما همکارش روی داربست و همه جا دیده میشه و پا به پای باب میره . یا مثلا یک شخصیت خیلی دوست داشتنی اینا دارن به اسم دنیل کوک توی یک برنامه به اسم
This is Daniel cook
یک پسر حدود 7-8 ساله خیل بانمکه که توی هر برنامه میره با یک کار آشنا میشه . کارها بسیار متفاوته ، آتش نشانی ، تصویر سازی کتاب کودکان ، چشیدن میوه های جدید ، درست کردن شیرینی و ... تازگی ها در کنار اون برنامه یکی دیگه درست کردن به اسم
This is Emily Yaun
این هم یک شخصیت دیگه هست که میره با افراد مختلف آشنا میشه و با کارهاشون و بله این مهمه که این یکی یک دختر بچه به همون سن و ساله .

ما هیچ وقت به شادمهر نگفتیم که نباید گریه کنی چون پسری و گریه برات بده . چون پس فردا لابد برای آرتا افه میاد که دخترها لوسن و گریه میکنن . هیچوقت نگفیم که تو مردی و باید شجاع باشی ، سعی خودمون رو کردیم که تا میشه کاری نکنیم که حس کنن قابلیتهاشون متفاوته امیدوارم بتونیم باز هم در همین راستا ادامه بدیم .البه کتمان نمیکنم که قابلیت هاشون بسیار متفاوته اما این به تفاوت شخصیت ها بستگی داره و نه فقط به تفاوت جنسیت .


*یک بار وقتی دانشجو بودم برای کاری رفتم بانک . ازم کارت شناسائی خواستن . گواهینامه داشتم اما برای افه کارت دانشجوئیم رو دادم . متصدی بانک یک کم کارتم رو نگاه کرد و با قیافه اینجوری گفت شما معماری میخونی ؟!!!! گفتم بله چطور مگه ؟ گفت مگه خانمها میتونن معماری بخونن ؟ گفتم ای آقا اصلا این رشته زنونه است من نمیدونم چرا مردها رو تو این رشته راه میدن . من که زیادی شلوغش کردم قبول دارم و خواستم حالش رو بگیرم اما دیگه فک طرف به زمین برخورد کرد . حالا فکر کنین اگه طرف کارت دانشجوی مکانیک رو میدید ( با توجه به این که ملت فقط یک جور مکانیک میشناسن ) چه حالی میشد ؟

6 comments:

Anonymous said...

مبارک باشه عزیزم.امیدوارم خونه مثل همیشه پر از گرمی وصفا باشه.
آمین ، امین

Anonymous said...

خونه ی نو مبارک .
چی شد که اون یکی فیلتر شد ؟ من چیز غیرعادیی که شایسته ی فیلترینگ باشه ندیده بودم . البته شاید این اواخر که نیامده بودم یه چیزهایی نوشتی بلا ..

Anonymous said...

mobarakeehh :)

Anonymous said...

oh rasty azizam emailet o ham check kon..

Anonymous said...

وبلاگت فیلتر شده؟!!!!

Anonymous said...

خونه مجازي جديد مبارک باشه . ما که اومديم ، اونم با کله ...