Thursday, December 14, 2006

مقیاس

مقیاس هر کس تو زندگی چیه ؟ منظورم اینه که ناراحتی ، نداری ، خوشحالی ، بی کسی ، رفتار با مردم و ... رو با چه مقیاسی می سنجه ؟ فقط و فقط خودش

توجه کردین هر آدمی به کسانی که از خودش بیشتر پول خرج میکنن میگه ولخرج و به اونهایی که از خودش کمتر خرج میکنه میگه خسیس ! بابا شاید اونی که بیشتر از تو خرج میکنه درستش باشه ، تو هم خسیسی و اونی که از تو کمتر خرج میکنه ، خسیس تر !!!ا

مقیاس سختی کشیدن تو زندگی چیه ؟ یک نفر میگفت : ما که برای ماموریت شوهرم رفته بودیم خارج خیلی سختی کشیدیم تا بتونیم با پولی که میریم ایران برای خودمون خونه بخریم . پرسیدم مثلا چه سختی ای کشیدین؟ گفت مثلا شوهرم خیلی دلش میخواست بریم رستورانهای معروف و گرون غذا بخوریم اما من نمیگذاشتم و میگفتم همین رستورانهای معمولی بریم .
یکی دیگه میگفت وقتی خونه خریدیم خیلی سختی کشیدیم . پرسیدم چه جوری ؟ گفت مثلا پول نداشتیم میوه بخریم و تو خونه میوه نبود . یکی زنگ زد که بیاد خونمون ، رومون نمیشد بریم از کسی 5 هزار تومن قرض بگیریم و میوه بخریم عذر مهمونمون رو خواستیم که نفهمه .
یکی دیگه میگفت وقتی حامله بودم خودم از پارچه های بیخودی تو خونه بالای شلوارم رو وصله میکردم تا بازم اندازه ام بشه و بتونم بپوشم چون پول نداشتیم برم برای خودم لباس حاملگی بخرم .
....
از این داستانهای زیاده اما بینشون خیلی فرقه . هر کس خودش رو حد نهایی سختی کشیدن میدونه ، اونی که سختیش کمتر بوده رو حساب نمیکنه و اونی که بیشتر سختی کشیده رو نمیشناسه .

دیروز توی حیاط مدرسه بچه ها یک خانمی رو دیدم که خیلی به نظرم آشنا اومد . میدونستم که بچه های خواهر یکی از همکلاسی های دوره دبستانم ،همین مدرسه میان برای همین با احتیاط رفتم جلو و اسم خواهر دوستم رو گفتم ، گفت من خواهر کوچیکه هستم !!! یعنی همون دوست خودم . کلی با هم حرف زدیم و متوجه شدم (البته از قرائن ) که از همسرش جدا شده ( مدتها بود ازدواج کرده بودند و بچه نداشتند) و تنها اومده کانادا البته سه چهار سال پیش و ... من گفتم اینجا همه چیزش خوبه اما تنهاییش سخته . گفت تنهایی !!!! با شوهر و بچه تنهایی یعنی چی ؟ من وقتی فر کردم دیدم خب اون بیچاره چی بگه که کاملا تنها اومده بود اینجا . واقعا شرایط من نسبت به اون خیلی عالیه و یاد این مقایسه ها افتادم که هر کس خودشو مقیاس هه چیز میدونه

6 comments:

Anonymous said...

همه ما به نوعی از دیدگاه خودمون در مرکز دنیای خودمون هستیم. ما در وسطیم و بقیه دنیا دارند دور ما می چرخند و فاصله شون از دیدگاه ما و وزنشون از موقعیت ما هست که ارزش اونها رو برای ما تعیین میکنه.

این البته کاملا طبیعی است و ایرادی نداره ولی گاها بد نیست در دنیامون کمی جابجا بشیم و از زاویه های دیگر هم به موقعیت مون نگاه کنیم و اینطوری ارزش ها و فاصله ها رو از زاویه دیگری هم سبک و سنگین کنیم.

تهرانتویی

Anonymous said...

awkheyyyyyyyyyyy :*

Anonymous said...

مرسی! من هم همینطور. چرا فکر یه سفر به ونکوور رو نمیکنین؟

Anonymous said...

سلام . درسته همينطوره . دقيقا" هميشه آدم فكر مي كنه بدترين شرايط رو فقط خودش داره . منم همينطورم . ولي فكر كنم آدم اينطوري كه تو ميگي فكر كنه براش بهتره .

Anonymous said...

به نظر من همه چیز نسبیه . حتی تمیزی و کثیفی ، خوبی و بدی . همه چیز نسبیه و هیچ قطعیتی وجود نداره که آدم بتونه راجع بهش با قاطعیت نظر بده .

Anonymous said...

جدا ها !حرفت تامل برانگیزه

درضمن دلم برات تنگ شده
:(